کد مطلب:173435 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

عمرو بن جناده انصاری
«عمرو» جوانی بود كه با پدر و مادر خود از مكه با امام حسین به عزم جانبازی به كربلا آمد. پدرش در روز عاشورا در نخستین حمله شهید شد و مادر او كه به دوستی و محبت امام حسین علیه السلام سخت پایبند بود، به «عمرو» گفت تا برای حفظ جان امام علیه السلام پیكار كند، اما امام علیه السلام به او اجازه نداد. «عمرو» گفت: مادرم مرا امر نموده تا جانم را فدایت گردانم. او به میدان رفت و شهید شد. وقتی سر او را از بدنش جدا كردند، به طرف اردوی امام حسین علیه السلام انداختند. مادر او، سر او را گرفت و به سینه خود چسبانید و گفت:

مرحبا! ای فرزند! دیدگانم را روشن نمودی و سرافرازم گردانیدی.

سپس آن سر را به طرف دشمن انداخت كه به همین وسیله، یكی از آنان هلاك شدند.

بعد از آن به طرف خیمه آمد. چوب خیمه را برداشت و به طرف دشمن شتافت و دو تن را هلاك كرد. امام علیه السلام او را از پیكار منع كرد و به طرف خیام بازگرداند.